به نام اوکه سرورم است
سلام به خدای باصفای خودم
بهمون گفتن بعد از نماز مغرب وعشا همگی برای وداع کنار صحن آزادی باشید
نماز رو در صحن جامع خوندم،از اونجا تا صحن انقلاب رو با هر زحمتی بود طی کردم
باورت نمیشه خدا قدمام سنگین شده بود، دست خودم نبود.
رسیدم به صحن انقلاب روبه روی گنبد طلا ایستادم وگفتم :
دار م مـــــــیـــرم هــــا
وقتی رسیدم به سر قرار بچه ها رو دیدم که هر کدوم یه جایی سیر میکردن .همة چشما سرخ بود از مروارید هایی که زیر پای آقا میریختن.
هیچ وقت لحظه خداحافظی با امام رضا (ع) رو فراموش نمیکنم .خیلی سخت بود.
یادمه یه روز به استادم گفته بودم که خیلی دوست دارم فقط پنج دقیقه از مناجاتهای حدادیان در اول مراسماش رو به طور مستقیم بشنوم.قربونت برم خدا خوب جایی بهم دادی کنار در خروجی وقت خداحافظی با آقا ،پاهام دیگه توان نداشت نشستم رو زمین وها ی های گریه کردم.
خدا، اون شب خیلی گریه کردم.
به بچه هاگفتم :
تنها امیدمون واسه برگشتن رفتن به جمکران بعد از اونجا چه کار کنیم
خدا سرت رو درد نیارم تا همین جا کافی باشه.
به امید خودت قسمت بعدی رو بعدا مینویسم.
به امید دیدار